«مهدی کرم پور» به متفاوت ساختن عادت دارد و در این راه گاهی موفق بوده و گاهی هم کار را خراب کرده است. فیلم «سوفی و دیوانه» این کارگردان بعد از چندین سال وقفه در فیلمسازی او ساخته شده و در طول مدت تولید فیلم، حرف و حدیثهای زیادی پشت سر آن صورت گرفت، از انتخاب بازیگران فیلم تا روند تولید آن و سبک خاصی که برخی میگفتند کرمپور فیلمی عاشقانه با طعم فلسفی ساخته و سینمای ایران را دگرگون کرده است.
حال با اکران فیلم سوفی و دیوانه، تمامی این شایعات مطرح شده را میتوان یک جو زدگی خاص دانست و انگشت اتهامی به سوی کارگردان گرفت و او را در دادگاه سینمایی محاکمه کرد؛ او فیلمی ساخته که دیدن آن اعصاب فولادین میخواهد و ندیدنش کاری بس بهتر است تا تماشا کردنش. اما چرا این ادعا را مطرح میکنم؟
سوفی و دیوانه از جایی شروع میشود که مردی میانسال به اسم امیر (با بازی امیر جعفری) قصد دارد تا در یکی از ایستگاه های مترو تهران خودکشی کند (گرچه ابتدای فیلم نشان داده میشود که امیر وارد ایستگاه چهار راه ولیعصر شده ولی لوکیشن مکان خودکشی او این ایستگاه نیست، بگذریم!) امیر بعد از چند بار یللی تللی کردن در آخر تصمیم میگیرد که خودش را زیر قطار بیندازد و در همین حین دختری به نام سوفی (با بازی به آفرید غفاریان) از او سوالی میکند که مانع از انجام خودکشیاش میشود: نامه آقا! نامه خودکشی نوشتی؟ بده من قبل اینکه کارتو بکنی!
با شروع این سکانس و این دیالوگ عجیب و غریب، تماشاگر منتظر دیدن یک اثر سورئالیستی یا عاشقانهای شوخ و شنگ است و تمام امیدهایی که در دلش جوانه میزند، با ادامه فیلم نقش بر آب میشود. امیر بعد از کمی بگو مگو با سوفی، تصمیم میگیرد همراه این دختر این جوان شده و او را به بازار ببرد تا سرسوغاتی برای دوستانش و خانوادهاش در کانادا بخرد. سوفی ادعا دارد که همسر فرانک است؛ مردی فضانورد که در کانادا زندگی میکند و مادر فرانک مگی و دوستان خود سوفی هم با او همسایه هستند. سوفی امشب به کانادا پرواز دارد و امیر تصمیم میگیرد این روز آخری را با او سر کند و به داستانهایش گوش دهد.
فیلم در حقیقت دو کاراکتر امیر و سوفی را دارد و بس. بقیه شخصیتها در فیلم نه جریان ساز هستند و نه حضورشان ضرورتی دارد، استفاده از چهرههایی چون شریفی نیا و رضا یزدانی در خلال فیلم ترفندی است برای جان دادن به داستان بیجان اثر که هیچ کدام نمیگیرد و بیشتر شبیه به صحنههایی اضافی هستند که برای کش دادن سوژه فیلم (که در نهایت برای یک فیلم کوتاه پانزده تا بیست دقیقهای کشش دارد) به اثر نهایی اضافه شدهاند.
اما جدا از این شخصیتهای زائد و اضافه، مشکل اصلی فیلم را باید در محتوای آن جستجو کرد، محتوایی که برعکس پز و قیافهای که فیلمساز و اثرش برای تماشاگر میگیرد (حتی از انتخاب نام سوفی و دیوانه هم این ادعای فلسفی رو میشود) معنای خاصی ندارد و نمیتوان به عنوان یک اثر فلسفی-روانشناختی به آن نگاه کرد. از همان ابتدای فیلم مشخص است که هر دو کاراکتر برای هم مهمل میبافند و تماشاگر منتظر رو شدن داستان اصلی است و این ضربه داستانی که در ۵ دقیقه آخر این فیلم نود دقیقهای نمایان میشود، نه هیجان انگیز است و نه تفکربرانگیز، یک پایان مسخره تمام عیار!
فیلمساز قصد داشته که با همراه کردن دو کاراکتر امیر و سوفی، یک دیالکتیک فلسفی به وجود بیاورد و دیالوگهایی را در بین سخنان آنان گنجانده که تو گویی از کپشنهای شاعران اینستاگرامی در آمدهاند و به جز دو سه مورد از آنها، الباقی لوس و زننده هستند. دو شخصیت اصلی فیلم در طی یک تهران گردی ۱۲ ساعتی را با هم سپری میکنند و فیلم سوفی و دیوانه در اینجا شبیه به اثری میشود که شاید بتوان آن را در زمره آثار سینمایی توریستی قرار داد.
لوکیشنهای متعددی از بازار و سبزه میدان و رستورانهای سنتی و… در فیلم وجود دارد که برای تماشاگر خارجی میتواند تا حدی جذاب باشد، هرچند من و شمای ایرانی میدانیم که تهران اصلی این نماها و سکانسهای رنگارنگ و خوشحال نیست و واقعیتی در فیلم گفته نمیشود، ولی در ساخت آثار توریستی این موضوع معمولا پنهان است و نمیتوان به آن خرده گرفت (در اکثر فیلمهای هندی خبری از قشر ضعیف و نژاد کاست و… نیست،حال اینکه اختلاف طبقانی در این کشور بیداد میکند.)
پوشش شخصیت سوفی (که در انتها با فاش شدن هویتش مشخص میشود که چندان دخلی به او ندارد) هم این پیام را به بینندگان خارجی و توریستها میرساند که در تهران میتوانید اینجوری بگردید و کسی هم به شما گیر نمیدهد. این پیامها البته درست است و دقیقا در قالب همین فیلم توریستی قرار میگیرد (حتی نشان دادن شخصیت های توریست در فیلم گواه این ادعاست) ولیکن مشخص نیست کرمپور چه اصراری داشته که در لابهلای ساخت چنین اثری، پیام فلسفی ارائه کند؛ آن هم پیامی که اصلا به قد و قواره فیلمش نمیخورد.
انتخاب بازیگران فیلم هم نقطه ضعف دیگری از فیلم است، به آفرید غفاریان از دانشکده تئاتر و سوره سر بر آورده و بازی که از خود بروز میدهد دقیقا تئاتری است، یک بازی اغراق آمیز با ادای دیالوگهای تصنعی و تن صدایی بسیار بد برای عالم سینما. او قرار است شخصیت سوفی را (که فیلمساز زور خودش را زده او را شبیه یک شازده کوچولو مونث در بیاورد) به جذابترین عامل فیلم تبدیل کند و حال و هوای عجیب و غریب او را به دل مخاطب بنشاند، اما کاری کاملا عکس انجام داده و دائما روی مخ بیننده مینشیند. Actingها و لحن بیان و هر کاری که توقع اجرای درست آن را از یک بازیگر سینمایی داشته باشید، در ایشان به بدترین نحو ممکن دیده میشود.
امیر جعفری هم با وجود قدرت بازیگری خوبی که دارد، درگیر همین دیالوگهای بی سر و ته و لحن گیج فیلم شده و نتوانسته پتانسیلی که از خود دارد را بروز دهد. بازی او در برخی سکانسها حتی حالتی بسیار مصنوعی میگیرد و از این قبیل موارد میتوان به صحنه ساز دهنی زدن او در کنار رضا یزدانی اشاره کرد، نوع هارمونیکا زدن جعفری و گرفتن این ساز موسیقی در دستانش، به هیچ وجه روی موسیقی که شنیده میشود نمیشیند و حالتی بسیار مضحک پیدا میکند.
فیلم سوفی و دیوانه با وجود تمام ایراداتی که در محتوای خود دارد و پاشنه آشیل جدی آن همانا فیلمنامه بی در و پیکر و جدی گرفتن بیش از حد خودش است، در بخش فرم و عناصر فنی موفق عمل کرده و این امر بیشتر باعث این میشود که دل بیننده بسوزد. مشخص است که کرم پور فن و حرفه کارگردانی خود را بلد است و تیم کنار دست او اعم از تدوینگر و فیلمبردار و آهنگساز و… کار خود را درست انجام دادهاند. اینکه عوامل یک فیلم در بخش فنی موفق ظاهر شوند و همگیشان قربانیان بلای محتوای فیلم شوند، کاری بسیار سخت است که فیلمساز توانسته همه را با سکانداری هدایت خود به این گردآب بکشاند و غرق کند.
برای سوفی و دیوانه مهمترین نمونهای که به ذهن خطور میکند، سهگانه «ریچارد لینکلیتر» است. فیلمهای «پیش از طلوع» (۱۹۹۵)، «پیشاز غروب» (۲۰۰۴) و «پیشاز نیمهشب» (۲۰۰۴) که هر سه درباره پرسهزنی دو انسان متفاوت است. اما سه گانه هالیوودی با حذف ژست فلسفی و روانشناسی و استفاده از بازیگرانی که شیمی بسیار عالی با یکدیگر دارند، توانسته آن را از منجلابی که دیو و دلبر ایرانی به آن دچار شده، نجات دهد.
فیلم سوفی و دیوانه برای مدیوم سینما کارکردی ندارد و میتوانست تبدیل به یک نمایشنامه رادیویی بسیار خوب، یک کتاب داستانی قابل قبول و با کم کردن عناصر کش دهنده فیلم، تبدیل به یک نمایشنامه و تئاتر متوسط شود، اما حالا در پرده سینما تبدیل به یک فیلم سینمایی بد شده که جز لحظاتی کوتاه، نمیتواند خودش را نشان دهد و در نهایت شبیه به توپی تو خالی میشود که حتی جلوه ظاهری و بیرونیاش هم جذاب نیست، چه مانده به درون آن.
نوشته نقد فیلم سوفی و دیوانه، فیلمی واقعا فلسفی یا صرفا ژستی روشنفکرانه؟ اولین بار در روزیاتو پدیدار شد.